به گزارش «راهبرد معاصر»؛ هفته گذشته غرب آسیا در حالی میزبان جو بایدن بود که دموکراتها با مشکلات جدی در حوزه سیاست داخلی و خارجی دسته و پنجه نرم میکنند. جنگ اوکراین، بحران انرژی، تورم ، ناکامی در مهار چین و ... ازجمله مشکلات دموکراتها در دومین سال از ریاست جمهوری کابینه بایدن-هریس هستند. در چنین وضعی بایدن و تیم سیاست خارجی وی برای کسب دستاوردهایی همچون عادی سازی روابط میان رژیم صهیونیستی و کشورهای عربی، جلوگیری از نفوذ چین و روسیه، عادی سازی روابط ریاض-تلآویو، افزایش تولید نفت و ایجاد شبکه یکپارچه دفاعی علیه ایران راهی سرزمین های اشغالی و عربستان شد.
دیگر شکست بایدن در سفر به غرب آسیا را میتوان تشکیل پیمان نظامی موسوم به «ناتوی غرب آسیا» و ایجاد شبکه یکپارچه مشترک پدافندی در سراسر آسمان منطقه دانست
یکی از انتقادات پر تکرار از دولت بایدن نداشتن دستاورد ملموس در حوزه سیاست خارجی است. با آنکه بایدن توانست بار دیگر روابط با متحدان فرا آتلانتیکی آمریکا را احیا کند و زمینه صف آرایی منسجم تر در برابر چین و روسیه را فراهم آورد؛ اما سنت تاریخی سیاست خارجی آمریکا آن است که «ایستگاه آخر» دیپلماسی آمریکایی باید از غرب آسیا و سرزمین زیتون عبور کند. از «کمپ دیوید» تا «صلح ابراهیم» نشان دهنده اهمیت توجه به صلح اعراب و رژیم صهیونیستی در دستگاه سیاست خارجی آمریکاست.
جو بایدن نیز به مانند رؤسای جمهور پیشین خود به دنبال کسب دستاوردی جدی در زمینه پذیرش رزیم صهیونیستی در خاورمیانه عربی، این بار در ایستگاه ریاض است. با وجود این، تنها دستاورد بایدن در این حوزه اعلام رسمی باز شدن مسیر پروازهای صهیونیستی از آسمان عربستان بود. این موضوع میتواند سبب سنگینی ترازو به نفع جمهوری خواهان در مناظره های انتخاباتی شود.
دیگر شکست بایدن در سفر به غرب آسیا را میتوان تشکیل پیمان نظامی موسوم به «ناتوی غرب آسیا» و ایجاد شبکه یکپارچه مشترک پدافندی در سراسر آسمان منطقه دانست. دولتهای عربی که در سالهای اخیر همواره تهران را به عنوان تهدید علیه امنیت خود میدانستند، با ارسال پیامهای مثبت از پایتختهای خود از همکاری و بهبود روابط با ایران سخن گفتند. شاید دلیل اصلی این تغییر رویکرد را بتوان راهبرد سیاست خروج آمریکا از غرب آسیا و تلاش برای خلق نیروهای نیابتی جهت تامین منافع واشنگتن دانست. در چنین شرایطی پادشاهیهای منطقه برای حفظ امنیت خود به دنبال ایجاد روابط راهبردی با قدرتهای نوظهور و قدرتمند منطقه همچون چین، روسیه، ایران و ترکیه هستند.
در این میان، گرچه به تعبیر رویترز محمد به سلمان، ولیعهد جوان سعودی قول افزایش تولید روزانه نفت تا ۱۳ میلیون بشکه را به جو بایدن داده است، ولی برای قضاوت صحیح در این زمینه باید صبر و نوع کنشگری سایر بازیگران تأثیرگذار در بازار انرژی به ویژه روسیه، ایران و ونزوئلا را رصد و تحلیل کرد.
به عقیده برخی تحلیلگران مسائل غرب آسیا مأموریت اصلی رئیس جمهور آمریکا در منطقه رسیدگی به بحران انرژی و عادی سازی روابط میان ریاض و تلآویو نیست، بلکه به دنبال جلوگیری از چرخش متحدان سنتی واشنگتن به سمت چین و روسیه است. آمریکا به خوبی میداند چین برای تکمیل فرایند توسعه خود به شدت نیازمند منابع نفت و گاز کشورهای عرب غرب آسیاست، به همین دلیل تمام تمرکز خود را بر این نقطه قرار داده است تا به وسیله ایجاد شکاف میان اعراب و چین جلوی پیشرفت شتابان پکن را بگیرد.
کشورهای منطقه به ویژه عربستان و امارات به مرحلهای غیر قابل بازگشت در روابط با چین رسیدند و دخالت های آمریکا نمیتواند تأثیر جدی بر روابط میان این کشورها بر جای بگذارد
چینی ها برای تکمیل طرح «جاده ابریشم جدید» نیازمند عبور از مسیر آبی هستند که به طور مستقیم با منطقه عربی در ارتباط است. شکل نگرفتن روابط راهبردی میان چین و کشورهای منطقه میتواند موجب مانع در مسیر پیشروی اژدها زرد به سمت غرب شود.
حجم روابط اقتصادی میان کشورهای حاشیه خلیج فارس و چین قریب به ۲۰۰ میلیارد دلار است. این یعنی کشورهای منطقه به ویژه عربستان و امارات به مرحلهای غیر قابل بازگشت در روابط با چین رسیدند و دخالت های آمریکا نمیتواند تأثیر جدی بر روابط میان این کشورها بر جای بگذارد.
تفاوت میان تبلیغات رسانهای و دستاوردهای ملموس بایدن در سفر به غرب آسیا معنادار است. پیش از سفر بایدن به منطقه صحبت از اتفاقات بزرگی همچون تشکیل پیمان نظامی علیه ایران یا عادی سازی روابط میان رژیم صهیونیستی و سعودی میشد، اما سرانجام سفر رئیس جمهور دموکرات آمریکا به منطقه نشان داد میزان اثرگذاری آمریکا در منطقه تا چه اندازه کاهش یافته است.
ورود قدرتهای نوظهور خارجی (چین و روسیه) و منطقهای (ایران و ترکیه) سبب کاهش فضای کنشگری واشنگتن شده است. فهم این موقعیت یعنی دیگر آمریکا کدخدای منطقه نیست و برای حفظ منافع خود باید با سایر بازیگران فعال در غرب آسیا وارد همکاری شود.